English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5777 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. U کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
measures U پیشگیریها
to take measures U اقدام کردن
to take measures U اقدامات بعمل اوردن
to take measures U اندازه گیری کردن
measures U اقدامت
measures U پیش بینیها
counter-measures U اقدام جبران کننده
collateral measures U اقدامت متوازی
connected measures U اقدامت پیوسته
collateral measures U اقدامت پیوسته
Precautionary measures. U اقدامات احتیاطی
counter-measures U پیشگیری
weight and measures U سنگ و اندازه
connected measures U اقدامت متوازی
counter-measures U پادکار
counter-measures U چارهجویی
counter-measures U اقدام متقابل
tape measures U مترمخصوص اندازه گیری
security measures U اقدامات تامینیه
protective measures U تدابیر احتیاطی
control measures U اقدامات کنترلی
precautionary measures U اقدامات احتیاطی
control measures U پیش گیریهای کنترلی
denial measures U اصول ممانعت
it measures two metres U دومتر است
denial measures U تدابیرممانعتی
suppression measures U اقدامات برای جلو گیری
tape measures U متر نواری
tape measures U نوارمتر
denial measures U تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
coal measures U طبقات زغال خیز
conciliatory measures U معیارهای مصالحه
control measures U مقررات کنترلی
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
arms control measures U مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
the four last things U مراحل چهارگانه
the four last things U اخرت
the r. of all things U برگشت همه چیزبحال کامل خودردر روزمعاد
take away your things U اسباب خود را از اینجا ببرید
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
It is one of those things. U گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
among other things U میان چیزهای دیگر
things were at the U مغلوب کردن
things U اموال
things U اشیا
things U اسباب
outward things U محیط
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
things hired U اعیان مستاجره
outward things U جهان برونی یا فاهر
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
if things shape well U مایه امید واری بودن
to keep things to oneself U نگه داشتن [رازی]
Things will turn out all right! U همه چیز دوباره خوب میشود!
if things shape right U از اب درامدن
to botch things up U تباهی کردن
to botch things up U بهم زدن چیزی
Moderation in all things. <proverb> U در همه چیز اعتدال داشته باش.
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
things in possession U اموال عینی
things in possession U اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
Keep an eye on things. U هوای کاررا داشته باش
if things shape right U درامدن
To fix things for someone. U کار کسی را راه انداختن
Take things as you find them. <proverb> U مسائل را همانگونه نه هستند بپذیر .
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
things in action U اموال دینی
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
to botch things up U زیرورو کردن چیزی
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
It is in the nature of things. U این موضوع ذاتا اینطور است.
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
keep an eye on things. U مواظب جریان باش
to keep things to oneself U حفظ کردن [رازی]
forbidden things U منهیات
swimming things U لباس شنا [حمام]
swimming things U لوازم شنا [حمام]
bathing things U لوازم شنا [حمام]
to be congenial to somebody [things] U برای کسی سازگار بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] U برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
forbidden things U مناهی
forbidden things U نواهی ممنوعات
of all [things or people] <adv.> U مخصوصا [چیزی یا کسی]
Things can't remain this way. <idiom> U این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
Things can't remain this way. <idiom> U این اهانت است ! [اصطلاح روزمره]
to be congenial to somebody [things] U برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
bathing things U لباس شنا [حمام]
forbidden things U محرمات
Things can't remain this way. <idiom> U این جسارت است ! [اصطلاح روزمره]
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
Such things just dont interest me. U توی این خطها نیستم
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
To make a distinction between two things. U بین دوچیز امتیاز قایل شدن
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to send things flying U [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
We don't do things halfway. U کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things by halves. U کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
worst amoung permitted things U ابغض الحلال
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
to set or put things straight U چیزهایاکارهارادرست ومرتب کردن
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
free loan of non fungible things U عاریه
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
see the world (things) through rose-colored glasses <idiom> U فقط خوبیهای یکچیز را دیدن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
electronic counter counter measures U اقدامات ضد ضد الکترونیکی
first half U نیمه نخست
half U یکی از دو بخش معادل
half U مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
to go off half U بی گدارباب زدن
half U نصفه
half U نیمی
half U نیم
i thank you be half of U از طرف ... تشکر می کنم
half way U نیمه راه
half way U واقع در نیمه راه
half U شریک ناقص
one's better half U زن بطور کنایه
outside half U هافبک کناری
half U طرف
ones better half U زن
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half U کارتن با طول نصفه
half U نیمه نخست
one is half of two U یکی نیمی است از دو
half U نصف
second half U نیمه دوم
half U بطور ناقص
one half of U یک نصف
one half of U نیمی از
half U حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
half U دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half U مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half U سو
half U ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
to go off half U بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
half and half U نوعی ابجو انگلیسی
half a d. U نیم دو جین
half and half U نصفانصف
half and half U بالمناصفه
half in half out U دو پشتک به عقب با نیم وارو
right half U نیمهراست
half a d. U شش تا
half-moon U سنگر نیم هلالی
it is half cooked U نیم پخته است
it is not half bad U هیچ بد نیست
it is not half bad U انجا بداست
half-figure U پیکره انتهایی
lap half U پیوند نیم نیم
meet half way U مدارا کردن
meet half way U مصالحه کردن سازش کردن
of half blood U ناتنی
one and half pass U یک و نیم گذری
half-column U نیمه ستون
half truth U حقیقت ناقص
i had half a mind to go U چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
half view U نیم نما
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half volley U ضربه بلافاصله پس ازتماس توپ با سطح
half-timbering U ساختمان نیمه چوبی
half-pace U شاه نشین نیم گرد
half way houses U خانههای امادگی
half width U نیم پهنا
half worcester U ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
half word U نیم کلمه
half yearly U شش ماهه
half yearly U نیم ساله
he did half swear U سخت سوگندیادکردن
he is half your weight U وزن او نصف وزن شما است
half-bat U آجر نیمه
half-hearted U بی میل
half-day U کارنیمروز
half board U هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
half-slip U زیرداخلی
half-side U نصفیکطرف
half-glasses عینک یک چشمی
Recent search history Forum search
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1دست به اقدامات عجیب و غریبی می زنند تا دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.
1The more you care
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1wave motion occurs in the elastic half-space and also radiation damping takes place
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1it was suggested that an initial application of one or two iterations of the Gauss-Seidel method from a flat voltage estimate would be sufficient to start things off properly.
1من امروز بسیار کار دارم نمیتونم برسم
0A burglar made a bum job of things
0There are people who make things happen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com